Word | Explanation | Meaning |
---|---|---|
Tragedy | A very sad or terrible happening; a sad play | رخدادی بسیار غم انگیز یا وحشتناک، نمایش غم انگیز |
Pedestrian | Person who goes on foot; walker | شخصی که پیاده می رود، عابر پیاده |
Glance | To look at quickly; a quick look | به سرعت نگاه کردن، نگاه سریع |
Budget | Estimate of the amount of money that can be spent for different purposes in a given time | تخمین مقدار پولی که می توان در زمان مشخصی برای اهداف مختلف خرج کرد |
Nimble | Active and sure-footed; quick moving; light and quick | فعال و با قدم های مطمئن، چالاک، سبک و سریع |
Manipulate | Handle or treat skillfully | ماهرانه برخورد یا رفتار کردن |
Reckless | Careless; needless; wild | بی دقت، بی توجه، وحشی |
Horrid | Terrible; frightful | وحشتناک، ترسناک |
Rave | Talk wildly | وحشیانه حرف زدن |
Economical | Not wasting money or time | پول یا وقت را هدر نمی دهد |
Lubricate | Make (machinery) smooth and easy to work by putting on oil, grease, or a similar substance. | قرار دادن روغن، گریس و مواد مشابه، کار با ماشین آلات را راحت و هموار کردن، روغن کاری کردن مقدار |
Ingenious | Having great mental ability; clever | دارای توانایی ذهنی زیاد، زرنگ |
Sentence | Meaning |
---|---|
It was a tragedy that some pioneers were killed on their way west. | واقعه غم انگیزی بود که برخی از پیشگامان در مسیرشان به طرف غرب کشته شدند. |
If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose? | اگر بین دیدن یک نمایش طنز و یک نمایش غمناک حق انتخاب می داشتی، کدام را انتخاب می کردی؟ |
Harry’s enormous jealousy led to the tragedy in their family. | حسادت شدید «هری» منجر به اتفاق ناگواری در خانواده ی آن ها شد. |
After driving a bus all day, Norris liked to be a pedestrian and take long, casual walks in the evening | «نوریس» بعد از رانندگی با اتوبوس در تمام روز، دوست داشت پیاده شود و پیاده روی طولانی و راحتی را در وقت غروب انجام دهد. |
The police say that it is urgent that pedestrians stay on the sidewalk. | پلیس می گوید ضروری است که عابران پیاده در پیاده روها بمانند. |
I don’t doubt that a pedestrian can get places faster that a car in downtown traffic. | شک ندارم که عابران پیاده می توانند در ترافیک مرکز شهر سریع تر از یک اتومبیل به مقصد برسند. |
The observant driver glanced at the accident at the side of the road. | راننده ی هوشیار نگاه سریعی به حادثه کنار جاده انداخت. |
I took one glance at the wretched animal and turned away. | نگاهی اجمالی به حیوان بیچاره انداختم و رد شدم. |
Thompson identified the burglar after a glance at the photograph in the police station. | «تامپسون» بعد از نگاهی اجمالی به عکس در کلانتری، دزد را شناسایی کرد. |
We had to decrease the budget the budget this year because our club is broke. | ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است. |
The prominent executive presented her budget to the Board of Directors | مدیر عامل سرشناس، بودجه را به هیئت مدیره ارائه داد. |
When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food. | وقتی که مادرم بودجه یک هفته را ترسیم می کند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار می گذارد. |
Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs. | اگرچه «داستی» سگ کوچکی بود ولی به قدر کافی زرنگ بود تا با سگ های بزرگتر بجنگد. |
The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief. | افسر پلیس چابک و زرنگ از روی حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند. |
At his press conference, the commissioner was quite nimble in avoiding the difficult questions. | کمیسر عالی در کنفرانس مطبوعاتی به قدر کافی زرنگ بود تا از پاسخ به سوالات مشکل، طفره رود. |
Scientists must know how to manipulate their microscopes. | دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپ های خود را بکار ببرند. |
While Mr. Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience. | در حالی که آقای «بایرد» عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت تکان میداد، «فارن» برای تماشاچیان صحبت می کرد. |
The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact. | خلبان مجروح، صفحه رادار را دستکاری کرد تا این که تماس گرفت. |
We must not ignore reckless drivers; we must take them off the road. | نباید رانندگان بی پروا را نادیده بگیریم، ما باید آن ها را از جاده خارج کنیم. |
After breaking his hand fighting recklessly, Arthur decided to be more cautious in the future. | بعد از اینکه دست «آرتور» بی احتیاطانه در دعوا شکست، تصمیم گرفت در آینده بیشتر مراقب باشد. |
The reckless smoker ignited the entire forest. | شخص سیگاری بی ملاحظه، تمام جنگل را به آتش کشاند. |
Janey avoided staring at the horrid man’s face. | «جینی» از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد. |
It is simply horrid the way cars pollute the air we breathe. | اتومبیل ها به شیوه وحشتناکی هوایی را که ما تنفس می کنیم، آلوده می کنند. |
When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid. | وقتی ماری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی بد بود وحشتناک بود. |
Shortly after taking the drug, the addict began to rave and foam at the mouth. | معتاد مدت کوتاهی پس از خوردن مواد، شروع به گفتن حرف های نامربوط نمود و دهانش کف کرد. |
Speedy raved that his car had the capacity to reach 120 miles per hour. | «اسپیدی» چرند می گفت که اتومبیلش توانایی رسیدن به سرعت ١٢٠ مایل در ساعت را دارد. |
Sadie was confident that Mr. Stebbe rave about her essay. | «سادی» مطمئن بود که آقای «استب» در مورد مقاله اش زبان به تحسین خواهد گشود. |
I find it economical to shop in the large supermarkets. | من متوجه شدم که خرید از سوپرمارکت های بزرگ مقرون به صرفه است. |
Marrisa was praised for her economical management of the budget. | «ماریسا» به خاطر مدیریت مقتصدانه ی بودجه ستایش شد. |
The president made Congress aware of the need to be more economical. | «هازل»رئیس جمهور، کنگره را از نیاز به صرفه جویی بیشتر آگاه ساخت. |
The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week. | چرخ های بزرگ قطار، باید هر هفته روغن کاری شوند. |
A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine. | برای روغن کاری موتور یک هواپیما مقدار زیادی گریس لازم است. |
When a watch is lubricated, it keeps more accurate time. | وقتی که یک ساعت مچی روغن کاری شود، دقیق تر کار می کند. |
Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax. | «برنی» نقشه ی مبتکرانه ای را طراحی کرد تا در مالیات بر درآمدش تقلب کند. |
Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions. | «روبی گلدبرگ» روزنامه نگاری بود که بخاطر اختراع ابتکار آمیزش به شهرت رسید. |
The master spy had an ingenious way of passing secrets to the agent. | جاسوس بزرگ روش مبتکرانه ای برای انتقال اسرار به مامور مخفی داشت. |
آغاز دوره های آنلاین آموزش زبان توسط استاد خصوصی
اینجا کلیک کنیدماژیک فسفری
با استفاده از ماژیک فسفری می توانید کلمات و بخش های مهم را برای خود علامت گذاری نمایید و هنگام پاسخ به آزمون از آنها استفاده کنید. برای از بین بردن بخش های رنگی دوباره روی آن کلیک نمایید.
دفترچه یادداشت
هر تعدادی که دوست دارید دفترچه یادداشت ایجاد کنید و نکات مهم را در آن بنویسید.
برای استفاده از دفترچه یادداشت بر روی قسمتی از درس یا آزمون که می خواهید در آنجا نکته ی مهمی را قرار دهید کلیک نمایید.سپس در آن قسمت یک دفترچه یادداشت جدید ایجاد میشود و با کلیک بر روی آن می توانید بازش کنید و نکته های مهم را بنویسید.