Souvenir in French

دیالوگی درمورد خاطرات و ماضی استمراری در زبان فرانسه
1273 0

 

Souvenirs,Souvenirs

 

سلام به همه شما همراهان عزیز وبسایت فرنلیش. با اولین قسمت از مهارت شنیداری ترم پنجم از آموزش مقدماتی زبان فرانسه همراه شما هستیم. ممنونم که با ما همراه هستید

در این بخش میخواهیم به یک دیالوگ در مورد خاطرات گوش کنیم. در این مکالمه 3 نفر از خاطرات دوران کودکیشان برای ما صحبت میکنند. در این دیالوگ ها به زمان ماضی استمراری (Imparfait) دقت کنید.

میتونید برای بار اول فقط به دیالوگ گوش کنید و سعی کنید افعالی که در زمان ماضی استمراری هستند را یادداشت کنید. بعد از آن میتونید متن دیالوگ رو ببینید و افعالی که نوشتید را با متن مقایسه کنید و در آخر ترجمه و لغات جدید این دیالوگ آورده شده تا هیچ نکته مبهمی باقی نمونه...

آماده اید؟.......

 

Présentateur: Aujourd'hui nous donnons donne la parole aux auditeurs! Nous avons Judith en ligne. Alors, Judith pouvez-vous nous raconter un beau souvenir d'enfance?
Judith : Je me souviens quand j'étais petite chaque hiver
j'ailles chez mes cousines au Québec. J'adore retrouver ma cuisine Florence, nous faisons du ski tous les jours ensemble. Ce sont des souvenirs inoubliables c'était fantastique!
Présentateur: Merci Judith.
Passon à notre auditeur suivant. C'est un très jaune homme qui s'appelle Hippolyte. Hippolyte tu es encore très jeune mais peux-tu nous raconter un joli souvenir?
Hippolyte : Alors, voilà tous les étés
j'aille avec mon copain Augustin et ma soer Margorite à la plage en Normandie. Nous vendions euh des co... des coquillages et des collier. C'étaient vraiment des supers moments. On s'amuser bien et je me souviens qu'on avait chacun un peu notre rôle. Moi j'étais le directeur des opérations et Marguerite fabricant et vendeuse. Augustin euh amenait les clientes.
Présentateur: Merci Hippolyte,
et maintenant Éric je crois. vous êtes là Éric?
Éric : Oui oui bonjour à tous!

Présentateur: Et vous, Qu'est-ce que vous pouvez nous raconter?

Éric : Mes souvenirs d'enfance liés à l'Angleterre.
J'y allais systématiquement en vacances dans un camp d'équitation jusqu'à l'âge de 20 ans. C'était à une heure de Londres, en pleine campagne. Imaginer une très grande maison qui accueillait des jeunes du monde entier pour une passion commune qui était le cheval.J'ai des souvenirs d'amitiés incroyable. J'avais des amis de toutes nationalités il y avait des Anglais des Italiens des Espagnols des Allemagne et d'autres venaient d'un peu plus loin, du Japon, d'Amérique du Sud. Et j'ai de très bons amies indiens je vois toujours aujourd'hui 25 ans après, qui étaient témoins à mon mariage qui ont des enfants et qu'on voit très régulièrement. Voilà c'étaient des moments inoubliables.

 

ترجمه:

 

مجری: امروز ما به شنونده ها فرصت صحبت میدیم! ما ژوتین رو روی خط داریم! ژوتین میتونی یک خاطره زیبا از کودکی برای ما بگی؟

ژوتین: به یاد میارم زمانی که کوچک بودم ، هر زمستان پیش عموزاده هام در کبک میرفتم. عاشق دیدن دختر عموم فلورانس بودم، ما هر روز با هم اسکی میکردیم. این ها خاطرات فراموش نشدنی هستند. فوق العاده بود.

مجری: ممنون ژوتین. میریم به شنونده بعدی. یک مرد خیلی جوان به نام هیپولیت. هیپولیت تو هنوز خیلی جوان هستی، اما میتونی برامون یک خاطه قشنگ تعریف کنی؟

هیپولیت: خب ، بفرمایید: تمام تابستون ها،  من همراه دوستم آگوستسن و خواهرم نارگریت به ساحل نرماندی می رفتم. ما صدف و گردنبند میفروختیم. واقعا لحظات عالی بودند.ما خیلی سرگرم میشدیم و یادم میاد که هرکدام نقش خودمون رو داشتیم.من مدیر اجرایی بودم و مارگریت سازنده و فروشنده بود. آگوستین مشتری ها رو میاورد.

مجری: ممنون هیپولیت. و حالا فکر میکنم اریک. شما اونجا هستید اریک؟

اریک: بله بله. سلام به همه.

مجری: و شما! شما میتونید چی برای ما تعریف کنید؟

اریک: خاطرات من از بچگیم با اگلیس پیوند خوردند. من همیشه تعطیلات تا سن سالگی به اونجا می رفتم در یک کمپ اسب سواری. (اون در فاصله) یک ساعتی از لندن بود، در یک روستا. یک خونه خیلی بزرگ رو تصور کنید که تمام جوان ها را از سرتاسر دنیا برای یک سرگرمی عمومی جمع کرده و اون اسب بود. من خاطرات دوستانه باورنکردنی دارم. دوست هایی با ملیت های مختلف داشتم: انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی بودند و بقیه از یه کمی دور تر میومدند ژاپن ، آمریکای جنوبی. من دوست های خیلی خوب هندی داشتم، که هنوز هم بعد از سال میبینمشون.کسانی که برای ازدواج من گواهی دادند، کسانی که (الان) بچه دارند و ما معمولا هم رو میبینیم. خب. لحظات فراموش نشدنی بودند.

 

لغات جدید

 

معنی

مثال

معنی

لغات

چه کسی سازنده این مجسمه زیباست؟

Qui es la fabricant cette belle sculpture?

سازنده

fabricant

این فروشنده دیروز به این بوتیک آمده است.

Cette vendeuse est venu hier dans cette boutique.

فروشنده

vendeuse

او تمام اسباب بازی هایش را جمع کرد و به اتاق برد

Il a ramassé tous ses jouets et les a emmenés dans la chambre

آوردن

amener

تمام دوستانت را برای مهمانی فردا شب جمع کن

Accueilles tous tes amis pour une fête demain soir

جمع کردن

accueillir

او برای عروسی تمام دوستانش شهادت داده است. اما خودش هنوز مجرد است

Il a témoigné pour le mariage de tous ses amis. Mais il est célibataire encore

شاهد

témoin

 

آغاز دوره های آنلاین آموزش زبان توسط استاد خصوصی

اینجا کلیک کنید

ماژیک فسفری

با استفاده از ماژیک فسفری می توانید کلمات و بخش های مهم را برای خود علامت گذاری نمایید و هنگام پاسخ به آزمون از آنها استفاده کنید. برای از بین بردن بخش های رنگی دوباره روی آن کلیک نمایید.

دفترچه یادداشت

هر تعدادی که دوست دارید دفترچه یادداشت ایجاد کنید و نکات مهم را در آن بنویسید.
برای استفاده از دفترچه یادداشت بر روی قسمتی از درس یا آزمون که می خواهید در آنجا نکته ی مهمی را قرار دهید کلیک نمایید.سپس در آن قسمت یک دفترچه یادداشت جدید ایجاد میشود و با کلیک بر روی آن می توانید بازش کنید و نکته های مهم را بنویسید.