لغات مهم 504 درس سی شش

آموزش گام به گام کتاب 504 لغت ضروری به همراه آزمون و تلفظ دقیق دیکشنری آکسفورد درس سی و ششم
1273 0

Word

Explanation

Meaning

Prompt

Quick; on time; done at once; to cause (someone) to do something; remind (someone) of the words or actions needed

سريع، به موقع، فوراً انجام ميشود، کسي را وادار به انجام کاري کردن، اعمال يا واژگان مورد نياز را به ياد کسي انداختن

Hasty

Quick; hurried; not well thought out

سريع، شتاب زده، خوب روي آن فکر نشده است

Scorch

Burn slightly; dry up; criticize sharply

سوزاندن ملايم، خشکاندن، شديداً انتقاد کردن

Tempest

Violent storm with much wind; a violent disturbance

طوفان خشن با باد زياد، اغتشاش و آشفتگي خشونت آميز

Soothe

Quiet; calm; comfort

آرام کردن، ساکت کردن، آرامش دادن

Sympathetic

Having or showing kind feelings toward others; approving; enjoying the same things and getting along well together

نسبت به ديگران احساسات مهربانانه اي دارد يا نشان مي دهد، موافق

Redeem

Buy back; pay off; carry out; set free; make up for

پس فروختن، باز پرداخت کردن، انجام دادن، آزاد کردن، جبران کردن

Resume

Begin again; go on; take again

دوباره شروع کردن، ادامه دادن، از سر گرفتن

Harmony

Situation of getting on well together or going well together; sweet or musical sound

وضعیت به خوبی با هم یا به خوبی با هم؛ صدای شیرین یا موسیقی

Refrain

Hold back

خودداري کردن، اجتناب کردن

Illegal

Not lawful; against the law

غيرقانوني، خلاف قانون

Narcotic

Drug that produces drowsiness, sleep, dullness, or an insensible condition, and lessens pain by dulling the nerves

ماده اي که خماري، خواب، بي حالي يا حالت بي حسي ايجاد مي کند و با تسکين اعصاب درد را کاهش مي دهد

 

 

Sentence

Meaning

Be prompt in assembling your baggage.

در جمع و جور کردن چمدان هايت سريع باش.

Terry’s caution prompted him to ask many questions before he consented.

احتياط «تري» باعث شد قبل از موافقت، سوالات زيادي بپرسد.

Larry was confident he knew his lines well enough not to need any prompting.

«لاري» مطمئن بود که نوشته هاي خود را آنقدر خوب مي داند که نيازي نداشته باشد آن ها را به او ياد آوري کنند.

A hasty glance convinced him that he was being followed.

نگاهي شتابزده او را متقاعد کرد که تحت تعقيب است.

Rather than make a hasty decision, Mr. Torres rejected the offer.

آقاي «تورس» به جاي گرفتن تصميمي شتاب زده، پيشنهاد را رد کرد.

Myra apologized for the hasty visit.

"ميرا" به خاطر ملاقات سرزده معذرت خواهي کرد.

The hot iron scorched the tablecloth.

اتوي داغ، روميزي را سوزاند.

Farmers reported that their wheat was being scorched by the fierce rays of the sun.

کشاورزان گزارش دادند که گندم هايشان بخاطر اشعه هاي شديد خورشيد خشک شده است.

Mr. Regan gave the class a scorching lecture on proper behavior in the cafeteria.

آقاي «ريگان» سخنراني انتقاد آميزي در مورد رفتار شايسته در کافه تريا ارائه داد.

The tempest drove the ship on the rocks.

توفان، کشتي را به سمت صخره ها حرکت داد.

Following the weather report of the approaching tempest, we were prompted to seek immediate shelter.

به دنبال گزارش هواشناسي در مورد نزديک شدن توفان، برآن شديم پناهگاهي فوري پيدا کنيم.

When Mr. Couche saw that a tempest was brewing over the issue, he hastily called a meeting.

وقتي آقاي «کُچ» متوجه شد که بر سر موضوع، اغتشاشي در حال وقوع است، شتاب زده جلسه اي تشکيل داد.

With an embrace, the mother soothed the hurt child.

مادر با در آغوش گرفتن کودک رنجيده، او را آرام کرد.

Heat soothes some aches; cold soothes others.

بعضي از دردها را گرما و بعضي ديگر را سرما تسکين مي دهد.

Rosalie’s nerves were soothed by the soft music.

اعصاب «روزالي» با يک موسيقي آرام تسکين يافت.

Judge Cruz was sympathetic to the lawyer’s plea for mercy.

قاضي «کروز» با در خواست وکيل براي عفو موافق بود.

Father was fortunately sympathetic to my request to use the car on weekends.

خوشبختانه پدر با درخواستم براي استفاده از اتومبيل در آخر هفته ها موافق بود.

We were all sympathetic to Suzanne over her recent misfortune.

همه ي ما با «سوزان» بخاطر بدشانسي اخيرش همدردي نموديم.

The property on which money has been lent is redeemed when the loan is paid back.

ملکي که روي آن پول قرض داده شده است زماني فک رهن مي شود که وام باز پرداخت شود.

My family was relieved to hear that the mortgage had been redeemed.

خانواده ام وقتي شنيد وثيقه از گرو آزاد شده است، آسوده خاطر شد.

Mr. Franklin promptly redeemed his promise to help us in time of need.

آقاي «فرانکلين» خيلي سريع به قولش براي کمک به ما در موقع نياز وفا کرد.

Resume reading where we left off.

خواندن را از جايي که توقف کرديم ادامه دهيد.

Those standing may resume their seats.

آن هايي که ايستاده اند، دوباره مي توانند در صندلي هاي خود بنشينند.

The violinist resumed playing after the intermission.

نوازنده ويولن، نواختن را بعد از يک وقفه کوتاه از سر گرفت.

We hoped the incident would not disrupt the harmony that existed between the brothers.

اميدوار بوديم که اين واقعه هماهنگي را که بين دو برادر وجود داشت از بين نبرد.

I am sympathetic to Warren because his plans are in harmony with mine.

من با «وارن» موافقم زيرا طرح هايش با طرح هاي من هماهنگي دارند.

We responded to the harmony of the song by humming along.

ما زير لبي با آهنگ ترانه همراهي مي کرديم.

Refrain from making hasty promises.

از دادن قول هاي شتاب زده خودداري کن.

Milo could not refrain from laughing at the jest.

«ميلو» نتوانست از خنديدن به لطيفه خودداري کند.

If you want to be heard, you must refrain from mumbling.

اگر مي خواهي شنيده شوي بايد از زير لب سخن گفتن اجتناب کني.

It is illegal to reveal the names of juvenile delinquents.

افشاء کردن اسامي بزهکاران نوجوان غيرقانوني است.

Bigamy is illegal in the United States.

دو همسري در آمريکا غيرقانوني است.

Mr. Worthingtons illegal stock manipulates led to his jail sentence.

دستبردهاي غير قانوني آقاي «ورسينگتون» منجر به حکم زنداني او شد.

Opium is a powerful narcotic.

ترياک يک ماده مخدر قوي است.

We do not have adequate knowledge of the narcotic properties of these substances.

ما از خواص خواب آور اين داروها آگاهي کافي نداريم.

The doctor prescribed a narcotic medicine to soothe the patient’s suffering.

پزشک براي تسکين درد بيمار يک داروي مخدر تجويز کرد.

 

Prompt

Quick; on time; done at once; to cause (someone) to do something; remind (someone) of the words or actions needed

سریع
سريع، به موقع، فوراً انجام ميشود، کسي را وادار به انجام کاري کردن، اعمال يا واژگان مورد نياز را به ياد کسي انداختن
Hasty

Quick; hurried; not well thought out

شتاب زده
سريع، شتاب زده، خوب روي آن فکر نشده است
Scorch

Burn slightly; dry up; criticize sharply

خشکاندن
سوزاندن ملايم، خشکاندن، شديداً انتقاد کردن
Tempest

Violent storm with much wind; a violent disturbance

طوفان
طوفان خشن با باد زياد، اغتشاش و آشفتگي خشونت آميز
Soothe

Quiet; calm; comfort

ساکت کردن
آرام کردن، ساکت کردن، آرامش دادن
Sympathetic

Having or showing kind feelings toward others; approving; enjoying the same things and getting along well together

موافق
نسبت به ديگران احساسات مهربانانه اي دارد يا نشان مي دهد، موافق
Redeem

Buy back; pay off; carry out; set free; make up for

جبران کردن
پس فروختن، باز پرداخت کردن، انجام دادن، آزاد کردن، جبران کردن
Resume

Begin again; go on; take again

از سر گرفتن
دوباره شروع کردن، ادامه دادن، از سر گرفتن
Harmony

Situation of getting on well together or going well together; sweet or musical sound

هماهنگی
وضعیت به خوبی با هم یا به خوبی با هم؛ صدای شیرین یا موسیقی
Refrain

Hold back

خودداري کردن
خودداري کردن، اجتناب کردن
Illegal

Not lawful; against the law

خلاف قانون
غيرقانوني، خلاف قانون
Narcotic

Drug that produces drowsiness, sleep, dullness, or an insensible condition, and lessens pain by dulling the nerves

مواد مخدر
ماده اي که خماري، خواب، بي حالي يا حالت بي حسي ايجاد مي کند و با تسکين اعصاب درد را کاهش مي دهد

آغاز دوره های آنلاین آموزش زبان توسط استاد خصوصی

اینجا کلیک کنید

ماژیک فسفری

با استفاده از ماژیک فسفری می توانید کلمات و بخش های مهم را برای خود علامت گذاری نمایید و هنگام پاسخ به آزمون از آنها استفاده کنید. برای از بین بردن بخش های رنگی دوباره روی آن کلیک نمایید.

دفترچه یادداشت

هر تعدادی که دوست دارید دفترچه یادداشت ایجاد کنید و نکات مهم را در آن بنویسید.
برای استفاده از دفترچه یادداشت بر روی قسمتی از درس یا آزمون که می خواهید در آنجا نکته ی مهمی را قرار دهید کلیک نمایید.سپس در آن قسمت یک دفترچه یادداشت جدید ایجاد میشود و با کلیک بر روی آن می توانید بازش کنید و نکته های مهم را بنویسید.