لغات مهم 504 درس یازده

آموزش گام به گام کتاب 504 لغت ضروری به همراه آزمون و تلفظ دقیق دیکشنری آکسفورد درس یازدهم
1327 0

Word

Explanation

Meaning

evidence

that which makes clear the truth or falsehood of something

آنچه که حقیقت یا دروغ چیزی را روشن می کند.

solitary

alone; single; only

تنها، مجرد، انفرادی

vision

power of seeing; sense of sight

قدرت دیدن؛ حس بینایی

frequent

happening often; occurring repeatedly

اغلب اتفاق می افتد، مرتب رخ می دهد

glimpse

a short, quick view

نگاه کوتاه و سریع

recent

done, made, or occurring not long ago

انجام شده، ساخته شده، یا رخ داده است نه چندان دور

decade

ten years

ده سال

hesitate

fail to act quickly; be undecided

سریع عمل نکردن، تعلل کردن

absurd

plainly not true Or Sensible; foolish

به وضوح درست نیست یا معقول، احمقانه

conflict

direct opposition; disagreement

مخالفت مستقیم؛ اختلاف نظر

minority

smaller number or part; less than half

تعداد کوچکتر یا بخشی؛ کمتر از نصف

fiction

that which is imagined or made up

آنچه تصور می شود یا ساخته شده است

 

 

Sentence

Meaning

Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.

هرکدام از اعضای هیئت منصفه احساس کردند که قبل از رأی دادن برای محکوم کردن ستاره سابق فوتبال، به شواهد بیشتری نیاز داشتند.

Her many awards were evidence enough that Leona excelled in typing.

بسیاری از جوایز "لئونا"  به اندازه کافی نشان می داد که در تایپ زدن موفق بود.

Our teacher ignored the evidence that Simon had cheated on the test.

معلم ما به مدرکی که نشان می داد "سیمون" در امتحان تقلب کرده است، بی توجهی کرد.

Sid's solitary manner kept him from making new friendships.

رفتار انزوا طلبانه ی "سید" اورا از یافتن دوستان جدید باز داشت.

There was not a solitary piece of evidence that Manuel had eaten the cheesecake.

حتی یک مدرک وجود نداشت که مانوئل کیک پنیر خورده بود.

The convict went into a rage when he was placed in a solitary cell.

هنگامی که مجرم در یک سلول انفرادی قرار گرفت، خشمگین شد.

With the aid of the binoculars, my vision improved enough to see the entire vicinity.

با کمک دوربین های عکاسی، بینایی من به اندازه کافی برای دیدن کل مناطق اطراف بهبود یافته است.

Ted had perfect vision, and that helped to make him a good baseball player.

"تد" بینایی بسیار خوبی داشت، واین امر به او کمک کرد تا در بیس بال بازیکن خوبی شود.

The glasses that Irma bought corrected her nearsighted vision.

عینکی را "ایرما" خرید، نزدیک بینی اورا اصلاح کرد.

We made frequent visits to the hospital to see our grandfather.

برای دیدن پدربزرگمان مکررأ به بیمارستان مراجعه کردیم.

On frequent occasions Sam fell asleep in class.

در موارد مکرر، "سام" در کلاس خوابید.

Dr. Bonner gave me some pills for my frequent headaches.

دکتر"بوننر" چند قرص برای سردردهای مکرر به من داد.

This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline.

امروز صبح، برای اولین بارخط ساحلی زیبا را دیدیم.

One glimpse of the very feminine vision was enough to tell Romeo that he loved Juliet.

یک نگاه اجمالی به آن چشم زیبا کافی بود تا به "رومئو" بگوید که عاشق "ژولیت" است.

The tall shrubs kept us from getting a glimpse of the new people who inhabited* the beach house.

درخچه های بلند مانع می شد به افراد جدیدی که در خانه ساحلی ساکن بودند نگاهی بیندازیم.

At a recent meeting, the Board of Education provided the evidence we had been asking for.

در جلسه اخیر، هیئت آموزش و پرورش شواهدی را که برای آن درخواست کرده ایم ارائه کرد.

Bessie liked the old silent movies better than the more recent ones.

"بیس"  فیلم های سابق را بهتر از فیلم های جدید دوست داشت.

Recent studies have concluded that more people are working than ever before.

مطالعات اخیر نتیجه گرفته اند که مردم بیشتر از همیشه کار می کنند.

After a decade of granting salary increases, my boss ended the practice.

بعد از یک دهه اعطای اضافه حقوق، رئیسم به این عمل خاتمه داد.

Many people moved out of this city in the last decade.

بسیاری از مردم در دهه گذشته از این شهر نقل مکان کرده اند.

I have a vision that this decade will be better than the last one.

من تصور می کنم که این دهه بهتر از گذشته خواهد بود.

Nora hesitated to accept the challenge.

"نورا" در پذیرش مبارزه مردد بود.

When he got to the robbers' vicinity, he hesitated before going on.

وقتی به نزدیکی سارقان رسید، قبل از پیش رفتن درنگ کرد.

The proverb tells us that he who hesitates is lost.

ضرب المثل به ما می گوید که کسی که تردید دارد بازنده می شود.

It was absurd to believe the fisherman's tall tale.

باور کردن داستان طولانی مرد ماهیگیر مسخره بود.

The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd.

پسر شل و ول فهمید که پیشنهاد رژیم غذایی احمقانه نبود.

Underestimating the importance of reading is absurd.

دست کم گرفتن اهمیت خواندن احمقانه است.

Our opinions about the company's success in the last decade are in conflict with what the records show.

نظرات ما در مورد موفقیت شرکت در دهه گذشته با آنچه سوابق نشان می دهد، درگیر است.

There was a noisy conflict over who was the better tennis player.

یک کشمکش پر سر و صدا در مورد اینکه چه کسی تنیسور بهتر بود وجود داشت.

The class mediation team was invited to settle the conflict.

از گروه میانجیگری کلاس برای فرونشاندن درگیری دعوت شد.

Only a small minority of the neighborhood didn't want a new park.

تنها تعداد کمی از همسایگان پارک جدید نمی خواستند.

A minority of our athletes who competed in the Olympics were victorious.

یک اقلیت از ورزشکاران ما که در المپیک  رقابت کردند پیروز شدند.

Native Americans are a minority group in the United States.

بومیان آمریکایی یک گروه اقلیت در ایالات متحده هستند.

The story that the president had died was fiction.

داستان که رئیس جمهور درگذشت، ساختگی  بود.

We hardly ever believed Vinny because what he said was usually fiction.

ما به ندرت حرفهای  وینی را باور کردیم زیرا آنچه که او گفت، معمولا بی اساس بود.

Marge enjoys reading works of fiction rather than true stories.

"مارچ" از خواندن آثار تخیلی بیشتر از داستان های واقعی  لذت برد.

 

evidence

that which makes clear the truth or falsehood of something

شواهد و مدارک
آنچه که حقیقت یا دروغ چیزی را روشن می کند.
solitary

alone; single; only

انفرادی
تنها،مجرد، انفرادی
vision

power of seeing; sense of sight

بینایی
قدرت دیدن؛ حس بینایی
frequent

happening often; occurring repeatedly

مکرر
اغلب اتفاق می افتد، مرتب رخ می دهد
glimpse

a short, quick view

نگاه سریع
نگاه کوتاه و سریع
recent

done, made, or occurring not long ago

اخیر
انجام شده، ساخته شده، یا رخ داده است نه چندان دور
decade

ten years

دهه
ده سال
hesitate

fail to act quickly; be undecided

مردد بودن
سریع عمل نکردن،تعلل کردن
absurd

plainly not true Or Sensible; foolish

مسخره
به وضوح درست نیست یا معقول، احمقانه
conflict

direct opposition; disagreement

کشمکش
مخالفت مستقیم؛ اختلاف نظر
minority

smaller number or part; less than half

اقلیت
تعداد کوچکتر یا بخشی؛ کمتر از نصف
fiction

that which is imagined or made up

داستان
آنچه تصور می شود یا ساخته شده است

آغاز دوره های آنلاین آموزش زبان توسط استاد خصوصی

اینجا کلیک کنید

ماژیک فسفری

با استفاده از ماژیک فسفری می توانید کلمات و بخش های مهم را برای خود علامت گذاری نمایید و هنگام پاسخ به آزمون از آنها استفاده کنید. برای از بین بردن بخش های رنگی دوباره روی آن کلیک نمایید.

دفترچه یادداشت

هر تعدادی که دوست دارید دفترچه یادداشت ایجاد کنید و نکات مهم را در آن بنویسید.
برای استفاده از دفترچه یادداشت بر روی قسمتی از درس یا آزمون که می خواهید در آنجا نکته ی مهمی را قرار دهید کلیک نمایید.سپس در آن قسمت یک دفترچه یادداشت جدید ایجاد میشود و با کلیک بر روی آن می توانید بازش کنید و نکته های مهم را بنویسید.