Les Animaux en Français
Dialogue sur différents animaux en français
Une chien ou un chat
سلام به تمام شما همراهان همیشگی وبسایت فرنلیش. خیلی خوشحالم که با یک جلسه دیگه از درک شنیداری در این وبسایت همراه شما هستم.
دیالوگ این جلسه مربوط به حیوانات در زبان فرانسه است. قراره که توی این فایل صوتی تعدادی از اسامی حیوانات رو با هم بشنویم پس پیشنهاد میکنم قبل از گوش کردن به این دیالوگ یک بار دیگه به بخش لغات این درس برید و به اسامی حیواناتی که در اونجا برای شما نوشته شده یک نگاهی بندازین.
خب اگر آماده هستین بریم که با هم این دیالوگ رو گوش کنیم. این دیالوگ بین یک مادر و دوتا فرزندش است که خیلی دوست دارند یک حیوون خونگی داشته باشن اما مادرشون با این کار مخالفه و معتقده که.... (بقیه داستان رو خودتون بشنوید 😊)
آماده اید؟؟؟؟؟!!!
Marine : Oh, oui, et moi j'aimerais bien avoir un petit chat comme celui de Juliette. Il est trop mignon...
La mère : Non les enfants, ce n'est pas possible : dans la journée, il n'y a personne à la maison et les animaux sont malheureux dans un appartement. Et puis, un chien, il faut le sortir plusieurs fois par jour !
Marine : Mais un chat, ça mange, ça joue et ça dort ! C'est tout.
La mère : Et quand on part en vacances, qui viendra s'en occuper ?... Non, il n'en est pas question !
Louis: Mais alors, on pourrait avoir un hamster ? C'est petit, ça vit dans une cage, comme un oiseau.
Marine : Ou bien on pourrait avoir un poisson, ou une tortue...
La mère : Et pourquoi pas un serpent ou une souris... Les enfants, ça suffit. Cet été, quand on ira chez vos grands-parents, vous pourrez jouer avec le lapin et les poules. Et puis vous irez à la ferme à côté, voir les cochons, le cheval et les vaches. C'est beaucoup plus intéressant !
Louis: Tu dis ça parce que tu n'aimes pas les animaux...
La mère : C'est vrai, je n'aime pas les animaux enfermés. Il faut les laisser en liberté !
میتونید ترجمه این دیالوگ رو در ادامه ببینید. اما قبل از نگاه کردن به این بخش اگر اسامی از حیوانات هستند که نمیدودنید سعی کنید در بخش لغات این درس پیداش کنید. (اینجوری این لغات خیلی بهتر توی ذهنتون میمونه):
لویی: مامان، چرا ما مثل لئو سگ نداریم؟ او فقط برای تولدش یکی گرفت.
مارین: اوه، بله، و من دوست دارم گربه کوچکی مثل ژولیت داشته باشم. او خیلی بامزه است...
مادر: نه بچه ها، امکان ندارد: در طول روز، کسی در خانه نیست و حیوانات در یک آپارتمان ناراضی هستند. و در ضمن، یک سگ، باید آن را چندین بار در روز بیرون برد!
مارین: اما گربه می خورد، بازی می کند و می خوابد! همین.
مادر: و وقتی به تعطیلات می رویم کی می آید بهش رسیدگی کند؟... نه دور از ذهن است! (سوال نداره....)
لویی: باشه خب، آیا می توانیم همستر داشته باشیم؟ کوچک است، و مثل پرنده در قفس زندگی می کند.
مارین: یا می‌توانیم یک ماهی یا یک لاک پشت داشته باشیم...
مادر: و چرا که نه... مار یا موش... بچه ها بس است. تابستان امسال که می رویم پیش پدربزرگ و مادربزرگتان، می توانید با خرگوش و جوجه ها بازی کنید. و سپس به مزرعه مجاور می روید، خوک ها، اسب ها و گاوها را می بینید. خیلی جالب تره!
لویی: اینو میگی چون از حیوانات خوشت نمیاد...
مادر: درست است، من از حیوانات در مکان بسته خوشم نمی آید. ما باید آنها را آزاد رها کنیم!
ممنونم که تا پایان این درس همراه من بودید
